کد مطلب:210991 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

احتجاج یکی از شاگردان مکتب جعفری
امام عالم قلب امكان است

یكی از مبرزین حوزه درس حضرت امام جعفر صادق علیه السلام هشام بن حكم است او مردی سریع الانتقال با ذكاوت دارای حافظه قوی و هوش سرشاری بود در مكتب جعفری در فن احتجاج و سخن پروری بر همه مقدم بود او شنید در مسجد بصره مردی به نام عمرو بن عبید در وجوب وجود امام در عالم تكوین خلط مبحث می كند.

هشام گوید از كوفه حركت كردم به طرف بصره جمعه وارد بصره و داخل شدم حلقه ای از دانشمندان را دیدم كه در صدر آن مجلس عمرو بن عبید نشسته بود - لباس سیاهی در برداشت و لنگ بسته وردائی بر دوش گرفت و اطرافیان از او مطالبی پرسیدند كه او جواب می داد، من در حلقه مستمعین آزاد نشسته و اجازه گرفتم سئوال كنم.

گفتم ای دانشمند من مرد غریبی هستم و سئوالی دارم گفت بپرس.

هشام پرسید - آیا تو چشم داری

عمرو بن عبید - ای فرزند این چه سئوالی است مگر نمی بینی چشم دارم.

هشام - آری می بینم ولی سؤال من از این قبیل است و جواب آن را می خواهم

عمرو - سؤال كن اگر چه كودكانه است

هشام - با چشم چه می كنی؟



[ صفحه 74]



عمرو - با آن رنگها را می بینم و دوستان و آشنایان را می شناسم

هشام - آیا بینی داری؟

عمرو - آری اگر چه سؤال تو عاقلانه نیست

هشام - سؤال من همین است با بینی چه میكنی؟

عمرو - با بینی درك بوهای خوب را از بد می نمایم

هشام - آیا دهن داری؟

عمرو - آری با آن مزه ها را می چشم و تلخ را از شیرین تشخیص می دهم

هشام - تو گوش داری؟

عمرو - آری با آن الحان و آوازها را می شنوم و آشنا را از غیر جدا می كنم

هشام - ای عمر آیا قلب هم داری.؟

عمرو - آری قلب دارم

هشام - با قلب چه می كنی؟

عمرو - با قلب تمیز می دهم كه هر چه وارد اعضاء می شود با آن «عقل» فكر می كنم ضروریاتی كه علم به آنها به سبب حواس پیدا شده درك می كنم و علم به مجهولاتی پیدا می كنم كه حواس نمی تواند آن علم را تحصیل كند

هشام - چگونه این علم حاصل می شود؟

عمرو - مثلا بوئی را كه مشام می شنود نمی تواند تشخیص دهد چه بوئی است ولی قلب تشخیص آن بو را می دهد

هشام - ای استاد بزرگ با وجود تعدد حواس تو از قلب بی نیازی زیرا حواس تو خودشان وظایف خود را انجام می دهند چه حاجتی به قلب داری

عمرو - ای فرزند چون حواس خودشان مشخص نیستند ممیز و فرق گزارنده بین صلاح و فساد مدركات حس قلب است و لذا باید قلب صلاح و فساد و مدركات حواس را تشخیص دهد

«قلب و عقل و دماغ و دل در عرف منطقیین و حكماء و شعرا و عرفا یكی است كه به سبب درجات خود اسامی مختلف پیدا كرده است»

هشام - ای استاد اگر جوارح و اعضاء با استقلال تامی كه دارند باز هم در مدركات حسیه خود محتاج به پیشوائی می باشند كه صحیح را از سقیم و صلاح را از فساد جدا كند و امتیاز گذارد



[ صفحه 75]



چگونه جامعه بشر كه هر فردی از آن در حواس و احساسات خود غالب در اشتباه می روند نیازمند به پیشوا و رهبری فوق العاده و آسمانی نمی باشند تا آنها را از شك و تردید كه برای آنها پیدا می شود حفظ كند و از تزلزل و تشویق مصون دارد؟

عمرو - بدون پاسخ گفتن سئوال كرد آیا تو هشام بن حكم نیستی؟

هشام آری یا هشام یا از همنشینان او هستم

عمرو - تو حتما هشام هستی زیرا این منطق غیر از منطق تربیتی جعفر بن محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیست.

هشام - با این منطق ثابت كرد كه در محور جامعه بشر بر وجود امام استوار است و امام به منزله قلب در كشور تن است.

«چون اشراقیین نشیمنگاه عقل را در قلب شناخته اند در اخبار و احادیث همه جا قلب مورد بحث است و مراد از قلب عقل است» - متآخرین از حكماء بیشتر نشیمنگاه و مسكن عقل را مخ و دماغ شناخته از این رو دماغ را محل عقل می دانند - شعرا هم همه جا مفهوم عقل را دل شناخته و در كلیه اشعار گویندگان دل آورده اند چنانچه مولوی در ذكر خفی گوید.



مشك را بر دل بزن بر تن مبال

مشك چبود نام پاك ذوالجلال



و دیگر گفته:



ندانم عكس او خال دل ماست

و یا دل عكس خال روی زیباست



باری هشام عمرو بن عبید را محكوم به قبول وجوب وجود امام كرده و ثابت نموده كه قلب عالم امكان و اولی به تصرف تمام اعضاء و جوارج درونی و بیرونی كشور وجود است و چون برگشت مصاحبه خود را برای حضرت صادق علیه السلام عرض كرد امام ششم فرمود این مكتوبی است كه در صحف ابراهیم و موسی بدان اشاره شده و در سوره اعلی می فرماید بل تؤثرون الحیوة الدنیا و الاخرة خیر و ابقی ان هذا لفی الصحف الاولی صحف ابراهیم و موسی

امام به منزله ی نور است كه چشم دل بدون نیروی روشنائی وجود امام نمی بیند همانگونه كه آدمی صحیح و سالم در تاریكی نمی بیند جامعه بشر بدون رهبری معنوی امام كه محور عالم امكان و چشم عالم آفرینش است دید ندارد.



[ صفحه 76]